۲|جوک جدید

ی زنان سست ایمان 
.
.
.
.
.
.
.اگر شوهرتان چهار زن داشته باشد کار های خانه بین چهار نفر تقسیم میشود و حتی میتوانید در اوقات فراغت با یکدیگر منچ چهار نفره یا حکم بازی کنید هیچ کار خدا بی حکمت نیست.... ایمان بیاورید و باشد که رستگار شوید
.
.
بله از اتاق فرمان به بنده اشاره میشود که این چهار زن می توانند با هم مهرشان را اجرا بگذارند و شما را به فنا دهند...پس باشد که ای مردان دلیر ایران زمین ... مجرد بمانید و عشق کنید.

۱۲|مورد داشتیم

مورد داشتیم طرف داشته فیلم ناجور می‌دیده یهو از تو آینه دیده باباش داره میاد،
تا اومده جم و جور کنه یهو زد پس کلش گفت

"اجسام از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیک ترند"

جوک سنگین

نوشته: "وقتى احساساتى باشى، میگن بچس" 


و من یک ساعت و ربعه دارم فکر میکنم احساسات چه ربطى به چس داره؟ 
‏:))))))))

خاطرات خنده دار

تو مدرسه نمایش شنگول و منگول اجرا کردیم من شنگول بودم
اونجا که گرگ حمله کرد گفت: الان میخورمت...
یادم رفت چی بگم... گفتم: بیا بخورش 
خلاصه مجبورم کردن ترک تحصیل کنم

2|دقت کردین

تا حالا میدونستید
تهه بد شانسی یک پسر چیه؟
اینه که بره دست به آب و موقعی که خواست واقعا بزنه دست به آب ،ببینه رد داده و نیست اندکی آب
حالا تهه بد شانسی دخترا چیه؟
اینکه بره دسه به آب و موقعی که خواست واقعا بزنه دست به آب ،ببینه رد داده و نیست اندکی آب و همان لحظه پیدا شود یک سوسک فاظلاب 
اشکم درومد
خانوما شرمنده روزتون عیدتون رو خراب کردم
به امید دیدار(دیدار من نه ها!!!! دیدار خودتون تو چنین وضعی)

پ ن پ ۲۲

کلاغ دوساعت داره قار قار میکنه.
بعد رفیقم مى پرسه کلاغه?
گفتم: پ` ن` پ` قناریه داره متال مى خونه.

پ ن پ ۲۱

رفتم فوتبال تست بدم
یارو میگه اومدی تست بدی
.
.
.
.
.
.
.
.
.
گفتم پــــ نـــ پــــــ اومدم بازی شما را ببینم تا بتونم به بازی خودم امیدوار شم
الآنم با یه دست شکسته و رباط صلیبی پاره براتون جوک میزارم برید حال کنید دیگه.

پ ن پ ۲۰

کله صبحی رفیقم می‌خواست بیاد درس بخونیم، بهش زنگ زدم گفتم دوتا نون هم بگیر بیار.
گفت واسه صبحونه؟
پـَـ نه پَــ، واسه ذخیره سازی تو روزای سخت زمستون!

مورد داشتیم ۱۱

مورد داشتیم پسره خواسته جلو دوس دخترش کلاس بزاره.
زنگ مى زنه خونه. 
مى گه مامى شام چى دارىم.
بابا ش گوشى رو برمى داره. 
مى گه عن داریم عن مى خورى؟
حالا گوشى هم رو ایفونه.

مورد داشتیم۱۰

مورد داشتیم
دختره واسش خاستگار اومده 
مامانش راضی نبوده
دختره هم خسته از گرفتن فال حافظ 
شب که خوابش نمیبرده 
به نیت این که مامانش راضی میشه یانه مثنوی باز میکنه
توی اون صفحه که باز میشه مامانش با دستخط خودش نوشته بوده:
.
.
.
خدایا به حق مولانا جلال الدین
این دخترِ منو ببر از خونه ی ما
خودت که میدونی من به بوی ترشی حساسم!!!!