تو ماه رمضون وسط گرمای کشنده سوار اتوبوس شدم آقای بغل دستیم داشت شر شر عرق میکرد. برگشت بهم گفت: آقا ببخشید دستمال داری؟
گفتم: پ ن پ دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده. سواد داری؟
گفت: پ ن پ مثل تو بی سواد بیشعورم...
هیچی دیگه از اون لحظه اتوبوس به طرف افق تغییر مسیر داد...