رفته بودم کارگری سیب چینی
سر کارگر از هرکی میپرسید پهلوون چیکار میکنی میگفت نوکری شمارو
از من پرسید پهلوون چیکار میکنی
با پرویی و قلدری گفتم :من کاره خودمو میکنم
گفت کار خودت چیه :گفتم من خرحمالی میکنم تو پولمو ور میداری تازه قدم میزنی
گفت : جملت خیلی درست بود
از فردا دیگه نیا
من:؟
سرکارگر::)